پــاورقــی هـیـئت ...

کربلا دل ماست ، ما همه اهل دلیم ...

پــاورقــی هـیـئت ...

کربلا دل ماست ، ما همه اهل دلیم ...

مشخصات بلاگ

تا که پرسیدم ز قلبم عـشـق چیست
در جوابم این چنین گفـت و گریـســت
لیــلی و مجــنون فقط افسـانه ایست
عشق در دست حسـین بن علـیست

بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پاورقی هیئت» ثبت شده است

امام خامنه ای :

کسانی که معرفت به اهل بیت دارند

عشق به کربلا و شورِ کربلا ،

همیشه در دلشان زنده است.

شعور حسینی ما در شورمان نهفته است ...

قطعا جوانی که از عشق های دنیوی و لذت های شهر  دل می برد و

به مجلس اهل بیت پا می گذارد ؛

غلامی اربابش را می کند

و بر این سوگ عظیم می گرید

و سینه خود را مالامال عشق اباعبدالله می کند ،

بدون شک اندیشه ای شگرف و سینه ای فراغ دارد

و مقامش بسیار والاست

...

جای گله ز فاصله ها گریه می کنم
با نام سیّدالشّهدا گریه می کنم

من که تمام عمر ز داغت گریستم
در بین قبر هم چه بسا گریه می کنم

باید هزار سال برای تو گریه کرد
قدر هزار سال تو را گریه می کنم

من سمت روضه می روم و عابری به من
می گوید: "التماس دعا " گریه می کنم

تو خواستیّ و حاجت من شد روا حسین
بر نذر های گشته ادا گریه می کنم

حالا تو بخش بخش شدی حا شدی و سین
حالا تو را هِجا به هِجا گریه می کنم

تو در ازای اشک به من کربلا بده
من در ازای کرب و بلا گریه می کنم

  • بگذارید گمنام بمانیم....

 شکر خدا که زندگی ام نذر روضه هاست ،

شکر خدا که روزی ام از سفره شماست .


شکر خدا که پای شما سینه می زنم

شکر خدا که درد مرا نامتان دواست .


عمری نفس زدم به هوای نگاهتان ،

عمری سرم به سایه این بیرق عزاست


قلبم به بزم هر شبتان خو گرفته است ،

چشمم به خاک خانه تان خوب آشناست


بر روی سنگ قبر من این گونه حک کنید

اینخانه زاد روضه و مجنون کربلاست....

اول که وارد سهل بن علی شدیم ، همه یه لحظه ساکت شدن ،
مونده بودیم در عرض چند شب چه جوری اینجا رو برا مراسم آماده کنیم.
هر کدوم از بچه ها نظری می داد ،
یکی میگفت کل مسجد رو سیاه پوش کنیم ،
یکی میگفت حیاط رو پوش بزنیم ،
یکی میگفت حیاط گرم کردنش سخته ، توی امامزاده برگزار کنیم
 و....
که خلاصه با یه روز کامل جدال بر سر چجور بستن مراسم نتیجه شد ،
نصف مسجد رو سیاه پوش کنیم و خیمه بزنیم .
و زنونه رو ببریم داخل امامزاده ...

خلاصه کار شبانه روزی بچه ها شروع شد ...

هر روز بعد کلاس ، هم وعده می شدیم، میومدیم امامزاده

هر کس گوشه ای از کار رو دست میگرفت و ...

گاهی انقدر گرم کار بودیم که ساعت از دستمون در می رفت و

انگار نه انگار ساعت یک و نیم شبه همینجور پیش می بردیم تا

 آخر سر خادم امامزاده میومد و ملتمسانه می خواست بریم و فردا برای بقیه اش بیایم ...

واقعا صمیمیت و یکدلی و پاکی و خلوص  مثال نازدنی میون بچه ها بود...

تا حالا انقدر یک رنگی رو یک جا ندیده بودم...

بچه ها دم همتون گرم ...



  • بگذارید گمنام بمانیم....


بالاخره ده شب شور و عشق و ارادت به حضرت ارباب به آخر رسید.

امسال هم مثل سال قبل با عنایت خاصه حضرت زینب (س) به بچه ها ، تونستیم مراسمی هر چند کوچیک اما مخلصانه برای عرض ارادت و محبت و همچنین درک مصیبت ارباب و اهل بیت مطهرشون برگزار کنیم.


انشالله مقبول درگاه حق تعالی و حضرت رسول (ص) و اهل بیت مطهرشون قرار گرفته باشه...




هر زمان این دل من میل پریدن دارد
روضه الکرببلا مقصد پرواز من است.



هست حسین از هستی من
بی شبهه منم از
خون حسین ...


«حسین منی و انا من حسین، احب الله من احب حسینا، حسین سبط من الاسباط »

«حسین از من است و من هم از حسینم،

هر که حسین را دوست بدارد خداوند دوست او باد،

حسین فرزندزاده ای است از فرزندزادگان انبیاء»


...........................................................................................

  • بگذارید گمنام بمانیم....

  • بگذارید گمنام بمانیم....